جدول جو
جدول جو

معنی گرسنه گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

گرسنه گردیدن
(زِ دَ / دِ گَ تَ)
گرسنه شدن. گرسنه بودن. مجاعه. تجوﱡع. سغب. سغابه. سغوب. لتح. غرث. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ آ رَ بَ)
برهنه شدن. انجراد. تجرد. تعری. عری. عریه: انسفار، برهنه گردیدن سر ازموی. (از منتهی الارب). و رجوع به برهنه گشتن شود، به عجمی سنگی است سبک و زرد و چون بسایند مایل به سفیدی باشد و در عراق متکون گردد و مثل کهرباو سندروس کاه را می رباید. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(بُ اُ دَ)
قانع شدن. راضی شدن، شاد شدن. شادمان گشتن:
ایزد نکند جز که همه داد ولیکن
خرسند نگردد خر از دیدۀ اعور.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ دَ)
منقطع شدن. متوقف گشتن: دیگر که شهری است (سیستان) به ذات خویش قائم که به هیچ شهری محتاج نیست که اگر کاروان گسسته گردد همه چیز اندر آن شهر یافته شود. (تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَکْ کُ کَ دَ)
رسته شدن. رهایی یافتن. آزاد گردیدن. خلاص یافتن. خلاص گشتن:
سخن خوب گوید چو دارد خرد
چو باشد خرد رسته گردد ز بد.
فردوسی.
ببینیم تا چون توان کرد کار
که تا رسته گردند آن دو سوار.
فردوسی.
نشین راست با هر کسی راست خیز
مگر رسته گردی گه رستخیز.
اسدی.
روزم به وفا خجسته گردد
بختم ز بهانه رسته گردد.
نظامی.
و رجوع به رسته ورسته شدن و پاورقی آن و رسته گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ کَ دَ)
سنگین شدن. ثقیل شدن:
آدمی پیر چوشد حرص جوان میگردد
خواب در وقت سحرگاه گران میگردد.
صائب.
، مست شدن:
گاه آن آمد کز شادی پر گردد دل
وقت آن آمد کز باده گران گردد سر.
فرخی.
، بالا رفتن قیمت. ارزش چیزی زیاد شدن
لغت نامه دهخدا
جدا شدن منقطع شدن، دور گشتن قطع شدن، پراکنده شدن پریشان گشتن، رها شدن، از بین رفتن نابود شدن، وامانده شدن کوفته گشتن، باز شدن گشاده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین شدن ثقیل شدن، یا گران گردیدن خواب. خواب سنگین عارض شدن: آدمی پیر چوشد حرص جوان میگردد خواب در وقت سحر گاه گران میگردد. (صائب) یا گران گردیدن سر. تکبر فروختن، سرمست شدن: گاه آن آمد کز شادی پر گردد دل وقت آن آمد کز باد گران گردد سر. (فرخی)، زیاد شدن قیمت افزون شدن بها
فرهنگ لغت هوشیار